تکمیل متن
کسی در من مویه می کند،ضجه می زند،درد می کشد،کسی در من مویه می کند،صدایش از ته چاهی بی انتها بیرون می خزد،ودر اعماق جانم می پیچد ودر امواج قیرگون آب ته چاه تنیده می شود، وبالا می اید، می درد،وبالا می اید،می خراشد و بالا می خزد.
ودر من چاهی است به عمق شبهای زمستان وحنجره ای در ته آن همه ی ناله های دنیا را زخمه می زند.درد می کشد، ضجه می زند. مویه می کند.
این صدای مویه را بارها شنیده ام. ضجه هایش پی در پی اوج میگیرد. دلوی را میطلبد از جنس دعا با ریسمانی تنیده از آیه های نور که تسلای درد و زخمش باشد. شبهای دراز زمستان را با مویه های او هم نوا شده ام. طوفانی در چاه می پیچد؛ و هوهوکنان به اعماق آن می خزد. صدای ضجه و مویه بلند و بلندتر می شود. میبینمش که با ناله و درد، بالا می آید. دستش را می گیرم و از غرقابه امواج قیرگون آب ته چاه نجاتش می دهم و با بلورهای شفاف اشکانم، حنجره خراشیده اش را التیام می بخشم.