حرکت جوال ذهن 1:
اصلا یادم نبود امروز آزمون علمی اساتید کلامه. خدا کنه کوثر نت بازی در نیاره. هنوز چشام میسوزه. چقدر این پیاز تند بود. ولی عجب بویی! حتما خوشش میاد. خانم دلیجانی که گفت محشره. جشن تولد زهرا رو چه کنم؟ نمیدونم آرد داریم یا نه؟ فکر کنم داشته باشیم. دوستاشو که گفتم نمیخواد دعوت کنه. شلوغ میشه. خلاصه نویسی کلاس کلام وااااای. خوب شد یادم اومد. اینم برکت این نویسندگیه. همه تکلیف دادن. وقت نمیشه که. کولر روشنه؟ کی روشن کرده؟ هوا خوبه که. بعدم میگن سرما خوردیم. آتل دست سحر هم باید ببینم. شاید باید عوض کنم. نوبت دکتر یادم نره. باید یادداشت کنم. حالا چه وقت زنگ بود. شماره که نمیشناسم. حتما مشاوره میخواد. بهش زنگ میزنم. ولکنم نیست. باز تمرکزم به هم خورد…
چهارشنبه 5 اردیبهشت ساعت12/30
حرکت جوال ذهن 2:
چرا این بچه هر چی میگم نمیگیره. هنوزم تا شنبه وقت داره. درس سحر هم مونده. داروهای پدرم یادم رفت. بهش زنگ بزنم نگران نشه. گفتم از مدیریت میام بیرون بهتر میشه. نشد که نشد. کارگاه هم که قبول کردم. خیلی کار می بره. صدای اخبار حواسمو پرت میکنه. کسی که صداشو کم نمیکنه. عکس پنکه سقفی تو صفحه گوشیم جالبه! فردا پیاده روی و دعای ندبه. صبحانه چی ببرم؟ چرا فکرم به هم ریخت؟ هرکدوم یه خواسته ای دارن. قلمم نمینویسه چرا؟ هنگ کردم انگار. حالا استاد میگن کم نوشتم باز. پس کی خودم مطالعه کنم؟ ولش کن. برم با بچه ها باشم. همش پشت میزم. ثنا ناراحته. منو میخواد. تو این فاصله اخبار هم گوش بدم. شامم ببرم. صداشون کنم سفره رو بندازن. وقتم تموم بشه برم. که تموم شد.
پنج شنبه 6 اردیبهشت
فرم در حال بارگذاری ...